سید شغل آزاد دوست داشت اما …
آنچه در سر میپروراند بسیجی کردن دانشگاهیان به معنای واقعی کلمه بود
در دانشگاه جندی شاپور دزفول، یک فرصت کاری برایش پیش آمد و سید که علاقهی خاصی به شغل آزاد داشت، میگفت: «این کار به گروه خونی من نمیخوره!».
دوست داشت اختیار وقتش دست خودش باشد و زمانش را خودش مدیریت کند؛ اما به هر ترتیب، اصرار دوستانش ثمر داد و سید به عنوان یک نیروی فرهنگی جذب دانشگاه شد.
دانشگاه فرصت مغتنمی بود تا سید، تفکر بسیجی را از حوزه مقاومت بسیج به دانشگاه وارد کرده و در فضای دانشگاهی تکثیر کند.
آنچه در سر میپروراند بسیجی کردن دانشگاهیان به معنای واقعی کلمه بود؛ اینکه بتواند تفکر جهادی موجود در بسیج را به سیستم مدیریتی و نیروی انسانی دانشگاه تزریق کند و همین باعث شد که با علاقه و انگیزهی مضاعفی این کار را دنبال و سختیهای متعددش را به جان بخرد.
در مدت کوتاهی توانست تواناییها و خلاقیت خود را نشان داده و اعتماد مسئولین، خصوصاً ریاست دانشگاه را جذب کند و با توجه به علاقهی شدید ریاست دانشگاه به او، به عنوان یکی از مسئولین فرهنگی دانشگاه فعالیتش را دنبال کند.
البته بعدها مسئولیتش تغییر کرد و به عنوان یک کارمند معمولی کار خود را ادامه داد. تغییر جایگاه اداری سید در دانشگاه ذرهای از علاقهی دانشجویان و کارمندان به او را کم نکرد و ارتباط عاطفی آنان با سید هیچگاه قطع نشد.
سید به هیچ عنوان در خصوص مسئولیت و مسائل کاری در خانه حرفی به میان نمیآورد، چه آن زمان که مسئولیت امور فرهنگی را داشت و چه در دورهای که کارمندی ساده بود؛ در هیچ کدام از موارد حرفی به میان نمیآورد.
بسیار تو دار بود و کم حرف و این از شاخصههای بارز او بود.
راوی: حاج سید حسین ابوالقاسمی (پدر شهید)
منبع: کتاب سید زنده است