سید مجتبی رزمنده بود؛ فرمانده بود؛ مدافع حرم بود؛ مرد میدان و نبرد و جنگ و رزم بود.
اما مانند بسیاری از شهدای دیگری که میشناسیم اهل دل هم بود. دلی بارانی، دلی غمگین و آتش گرفته در فراق یاران، در فراق مولا، در فراق محبوب و رب.
سید مجتبی شاعر بود و آه سوزناک دلاش را در قالب کلمات و بیتها و غزلها بیرون میریخت. وقتی دو بیتیهای او درباره امام زمان (ع) را میخوانیم؛ به ژرفای و عمق این سرودهها پی میبریم و اینکه یک منتظر واقعی، یک منتظر سر تا پا منتظر میتواند چنین ابیاتی سروده باشد.
تا دل آتش نگرفته باشد؛ نسوخته باشد؛ آه نکشیده باشد و سودای وصال نداشته باشد؛ نمیتواند چنین اشعاری بر زبان جاری و با قلم حکاکی بر دفتر خطاطی کند.
یکی از زیباترین و سوزناکترین شعرهای این شهید حرم؛ شعر معروف «شب» در فراق شهیدان و عهد و پیمان با آنان است. عهد و پیمانی که سید مجتبی با دل و جان پایبندش بود و در نهایت به آن وفا کرد.
با هم این شعر زیبای «شب» را مرور میکنیم و پرنده خیالمان را با ابیات این شهید مدافع حرم به پرواز در میآوریم:
شب که آمد دفترم وا میشود غنچه اشکم شکوفا میشود
شب که آمد دل چو صحرا میشود نم نم اشکم چو دریا میشود
شب که آمد دل پریشان میشود کز فراق یار گریان میشود
شب برایم بوی تربت میدهد آه تربت بوی غربت میدهد
شب برایم بوی باران میدهد بوی باران در بهاران میدهد
بوی آن شب زندهداران زمان بوی آن آلالههای بینشان
بوی تسبیح، بوی مهر، بوی نماز بوی دلهای پر از سوز و نیار
بوی مشک و بوی عنبر بوی یار بوی هجران بسیجی سوی یار
شب مرا همراه یاران میکند همنوا با گلعذاران میکند
شب مرا چون صید در بند میکند راهی شبهای اروند میکند
شب دلم را غرق در خون میکند غرق در نیزار مجنون میکند
شب مرا منزل به منزل میبرد یاد آن مردان حق دل میبرد
گه دلم را سوی پاوه میکشد سوی سرداری چو کاوه میکشد
گاه راهی در مریوان میشوم همسفر در رزم چمران میشوم
گاه آهی از دل و جان میکشم حسرت پرواز یاران میکشم
هر شب این دل تا سحر در جستجوست غصه هجران چو بغضی در گلوست
شب طلوع عشق در جان من است کربلا چون باغ رضوان من است
ما به عشق پیر دوران زندهایم با شهید اینگونه پیمان بستهایم
تا امام خویش را یاری کنیم مرد دوراندیش را یاری کنیم