دعا خواندنش را در مراسم احیاء دیده و شنیده بودیم، اما نوحه خواندنش را نه! توی خانه که بود، نوحه نمی خواند، مگر هنگام سرودن اشعار نوحه، آنگاه که می خواست سبک و آهنگ نوحه را تنظیم کند، بلند بلند میخواند؛ اما بیشتر مواقع مشغول نوحه گوش دادن بود. اغلب اوقات از توی اتاقش طنین آرام نوحه به گوش می رسید. البته گاهی با آن زمزمه هم میکرد.
طبق سنتی که از قدیم داشتیم، مراسم احیای شب ۲۳ ماه رمضان را در منزلمان برگزار میکردیم. پاییز که هوا خنک بود، حیاط خانه را فرش میکردیم برای آقایان و خانم ها هم درون اتاق ها و سالن خانه مستقر می شدند؛ اما از زمانی که ماه رمضان افتاد در فصل تابستان، به دلیل گرمای هوا نمی شد از حیاط استفاده کنیم؛ بنابراین مراسم احیاء را خانوادگی برگزار می کردیم. برادرها و خواهرها و دامادها و … دور هم جمع می شدیم و احیاء می گرفتیم.
سید از ابتدای مراسم احیاء حضور نداشت. اول به مراسم و هیئت های سطح شهر سر می زد و نیمه های شب می آمد خانه و می نشست کنارمان و سهمش را از دعای ابوحمزه ثمالی میخواند. ابوحمزه را چنان زیبا و دلنشین میخواند که لذتی مضاعف برایمان داشت. وقتی سیدمجتبی شروع میکرد به خواندن، حال و هوای جمع عوض میشد. در صدایش گیرایی خاصی بود. جذابیتی که دل را تکان میداد. معلوم بود معانی و مفاهیم دعا را کاملاً درک کرده است و فقط روخوانی نمی کند؛ بلکه با تمام وجود بندبند ابوحمزه را میخواند. حس میکردم سید خودش به نوعی متصل شده است که این گونه میتواند دلها را متصل کند و حال دعا را در دلها تکثیر نماید.
راوی: حاج سید حسین ابوالقاسمی (پدر)
منبع : کتاب سید زنده است