خاطره

عمو مجتبی و خوراکی‌هایش در اردوی راهیان نور

عمو مجتبی، دریای لطف و کرامت و محبت بود؛ بی­‌نظیرِ بی­‌نظیر.

برای اردوی راهیان نور آمده بودیم سمت جنوب و در پادگان شهید زین‌­الدین اسکان داشتیم. خوشحال بودم.

با خودم گفتم: «چه خوب شد، اسکانمون افتاد نزدیکیای دزفول! می­رَم و یه سر می­‌زنم به خونه­‌ی بابابزرگ!»

اما همه­‌ی نقشه‌­هایی که کشیده بودم؛ نقش بر آب شد. هرچه اصرار می‌­کردم، مسئولین اردو اجازه نمی‌­دادند که از پادگان خارج شوم.

یاد عمو مجتبی افتادم. کوه محبت بود. می‌­دانستم اگر به او خبر بدهم که دزفول هستم، هر طوری باشد، خودش را به من می­‌رساند.

شماره­‌اش را گرفتم. از صدایش هم مهربانی و محبت می­‌بارید.

گفت: «سلام! ها! باز چی شده؟!»

گفتم: «اومدیم اردوی راهیان نور! الان تو پادگان شهید زین‌­الدین هستم. نمی‌ذارن بیام خونه پیش شما! اگه می‌شه شما بیا اینجا من ببینمت!»

این وسط شیطنتم هم گل کرد و گفتم: «راستی عمو! دست خالی نیای ها! خوراکی­‌هام تموم شده! یه مقدار خوراکی هم برام بیار!»

گوشی را قطع کردم و هنوز یک ساعتی نگذشته بود که صدای زنگ تلفن بلند شد. اسم عمو مجتبی را که روی صفحه گوشی دیدم، بال درآوردم!

گفت: «من پشت در پادگانم!»

از جا پریدم و به مسئولمان گفتم: «عموم اومده، اجازه بدین برم ببینمش!»

گفت: «نمیشه! برامون مسئولیت داره!»

با عمو تماس گرفتم و جریان را گفتم.

گفت: «خب درست میگن! به حرفشون گوش کن!»

اما مگر می­شد بعد از مدتی عمو مجتبی در چند قدمی‌­ام باشد و من بی­خیال دیدنش شوم.

به هر اصرار و التماسی بود اجازه گرفتم و خودم را رساندم به عمو مجتبی!

بعد از کلی حرف و احوالپرسی، از توی ماشین چند پاکت بیرون آورد و داد دستم!

از پفک و چیپس و لواشک بگیر تا ساندویچ و بیسکویت!

گفتم: «وای عمو! من با همه­‌ی اینا چیکار کنم آخه! درسته بهت گفتم خوراکی بیار، اما نگفتم مغازه‌­ی طرف رو بار کن واسم بیار!»

مثل همیشه لبخندی زد و سوار ماشین شد و رفت.

از بچه­‌ها کمک گرفتم تا هدیه‌­های عمو مجتبی را بیاورم داخل خوابگاه و عجیب خوراکی‌های پربرکتی بودند، هر چه با بچه‌­ها می­‌خوردیم، تمام شدنی نبود!

عمو مجتبی، دریای لطف و کرامت و محبت بود. بی­‌نظیرِ بی­‌نظیر.

راوی: خانم ابوالقاسمی (برادرزاده شهید)

منبع: کتاب سید زنده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا