کرامات سید
-
خاطره
کرامات سید: وقتی خودش مشغول بستهبندی لوازم التحریر بچهها شد
تصمیم گرفتیم که امسال هم مثل سال گذشته از دوستان و آشنایان مبالغی را جمعآوری کرده و برای تعدادی از…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
کرامات سید: به پدر و مادرم بگویید اسم من را سید سجاد بگذارند
صدای زنگ در بلند شد. آیفون را برداشتم. صدای ناآشنایی پرسید: «اینجا منزل شهید ابوالقاسمیه؟!» با پردههای تسلیت و تصاویر…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
کرامات سید: ماجرای کلید باغی که سیدمجتبی به من نداد
دورهی نوجوانی و جوانی است دیگر. گاهی آدم کمی پایش را کج میگذارد. با این همه شبکههای اجتماعی و اینستاگرام…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
کرامات سید: شرمندهام که خیلی دیر از غم زینب (س) مُردم
سرانجام پس از مدتها چشم انتظاری، چشمم به جمال سیدمجتبی منور شد. بعد از تحمل آنهمه دلتنگی، بعد از به…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
کرامات سید: سیدمجتبی به همراه حضرت مسیح (ع) وارد مسجد شدند
خواب دیدم که در مسجد امام حسن عسکری(ع) هستیم. در این هنگام سیدمجتبی به همراه یک آقای نورانی وارد مسجد…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
کرامات سید: حاجت روا شدم در روضه سید شام میدهم
بعد از شهادت سید، چهارشنبهی آخر هر ماه، به یاد سید و به نیت شادی روحش، در خانهمان مراسم روضهخوانی…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
کرامات سید: دو قلو پس از ۱۵ سال
معمولاً والدین شهدای مدافع حرم را برای پابوسی حضرت زینب(س) طی یک سفر چند روزه به سوریه میفرستند. ما نیز…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
آيا شهدای مدافع حرم، اجرشان همانند شهدای دفاع مقدس است؟
پدر شهید سید مجتبی ابوالقاسمی در یکی از دیدارهای خود تعریف میکند: «مدتی از شهادت سيد مجتبی گذشته بود، خانمی…
بیشتر بخوانید »