همینجوری به دلم افتاد بیارم واسه شما!

    در لابلای نوحه­‌ها و کتاب­‌هایم دنبال شعری برای مراسم فردا می­‌گشتم. قرار بود پیکر پاک و مطهر تعدادی از شهدای…

    وقتی مادر شنید …

    شنیده بودم که هر گاه خداوند می­‌خواهد مصیبتی را در تقدیر کسی بنویسد؛ اول تاب و توان و صبر و…

    سید شغل آزاد دوست داشت اما …

    در دانشگاه جندی شاپور دزفول، یک فرصت کاری برایش پیش آمد و سید که علاقه­‌ی خاصی به شغل آزاد داشت،…

    من یه روزی باید برم فلسطین!

    هنوز بچه بودیم! دبستان یا شاید هم راهنمایی. حرف­‌های عجیب و غریبی می‌­زد. می­‌گفت: «من یه روزی باید برم فلسطین!…

    سوریه به اسرائیل نزدیک‌تر است!

    با سید مجتبی نشسته بودیم و در خصوص مسائل فرهنگی گردان صحبت می­‌کردیم. جسته و گریخته به گوشم رسیده بود…

    روایتی عجیب از شفای سید مجتبی توسط سید مجتبی

    خواست خدا بود دیگر و دست تقدیر خواسته بود که امتحان ما سَبک و سیاقش متفاوت باشد. از زمانی که…

    متحیر ماندم سید چگونه اهل خانه خلاف را زیارت عاشورا خوان کرد!

    علاقه­‌ی فراوانی به ورزش داشت و حلقه­‌ی اتصالم با سیدمجتبی، بیشتر از طریق ورزش بود. او جودو کار می‌­کرد و…

    نحوه برخورد شهید سید مجتبی با مخالفان رهبری

    به معنای واقعی یک جوان ولایی بود. ولایت پذیری اش حرف نداشت. اگر در جمع‌­های خانوادگی یا دوستانه، کسی بر…

    این سید بچه­‌ من را شفا داد!

    مادری آمده بود روی مزار سید با یک جعبه شیرینی و بغضی که امانش را بریده بود. به سختی لابلای…

    خاطره‌ای از گم شدن شهید سید مجتبی ابوالقاسمی و پیدا شدنش در هیئت مسجد نجفیه

    سه ـ چهار ساله بود که هر شب با پدرش می‌­رفت مسجد امام حسن عسکری (ع). دهه‌­ی اول محرم، یک…
    دکمه بازگشت به بالا