خاطره

موظب باشید مرا نشناسد

کمک پنهانی سید مجتبی به زائر امام رضا (ع)

بچه‌­های مسجد آماده می­‌شدند که به پابوسی امام رضا (ع) بروند.

یکی از بچه‌­ها در نهایت شور و اشتیاقی که داشت؛ به دلیل وضعیت بد مالی خانواده­اش نمی­‌توانست همراه اردوی زیارتی بچه­‌ها باشد.

بسیار ناراحت و دلگیر بود، اما نگذاشته بود دیگران دلیل نرفتنش را متوجه شوند و فقط گفته بود که برایش جور نمی‌­شود.

سیدمجتبی موضوع را فهمید و بلافاصله رفت سراغ مسئول جلسه‌­ی قرائت قرآن‌شان و به او گفت که فلانی را هم با خودتان ببرید مشهد.

من هزینه‌­اش را پرداخت می­کنم؛ اما به هیچ وجه نباید از این موضوع چیزی به گوشش برسد. پول سفر را داد و برگشت.

چند روز بعد از سفر نیز با مسئول جلسه‌­شان تماس گرفت و دویست هزارتومان به حسابش واریز کرد و گفت: «اگر می­‌خواست خرید کنه، یا برای خونواده‌­اش سوغاتی بیاره، از این پول بهش بده، اما متوجه نشه کی براش پول فرستاده!»

راوی: محمدباقر امین راد (دوست شهید)

منبع: کتاب سید زنده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا