خاطره

نگاه به انگشتر سید، آرامم کرد

خاطره‌ای از کرامات سیدمجتبی پس از شهادت و تنها نگذاشتن دوستانش

ارتباط با سید و رفاقت با او دلبستگی عجیبی را برایم به وجود آورده بود. اگر چند روز نمی‌­دیدمش، انگار گمشده‌­ای داشتم و دلم جز به دیدنش آرام نمی‌­گرفت و شهادت سید ضربه‌­ی روحی شدیدی نه برای من که برای بسیاری از بچه‌­ها بود.

از طرف دیگر پذیرش در دانشگاه تهران و دوری از شهر و خانواده و دوستان شده بود قوز بالاقوز؛ به گونه‌­ای که احساس غربت لحظه­‌ای دست از سرم بر نمی‌­داشت. مخصوصاً توی خوابگاه.

آنجا بود که غریبی را با ذره ذره وجودم حس می‌­کردم و اگر در این بین تصویر خاطرات سیدمجتبی هم از ذهنم عبور می­‌کرد، دیگر آبی بر آتش وجودم پیدا نمی‌­شد.

یکی از شب­‌های پر از غربت خوابگاه، جز من کسی توی اتاق نبود. تمام فکر و ذکرم شده بود سیدمجتبی. تصویرش لحظه‌­ای از پیش رویم کنار نمی‌­رفت.

انگار کسی تمامی فیلم­‌های خاطرات با سید بودن را برایم به نمایش گذاشته بود. تنهای تنها بودم و بدجوری بغض آمده بود سراغم. احساس خفگی داشتم.

باید گریه می‌­کردم تا از شر این بغض لعنتی رها شوم. تصور تصویر تابوت سید، بهترین جرقه بود برای گریستن. سرم را گذاشتم روی بالش و چشمانم را دوختم به سقف اتاق. اشک­هایم تمام تصاویر را تار کرده بود، حتی تصویر سفیدی سقف را.

نمی‌­دانم بین آن همه دلتنگی و اشک چگونه خوابم گرفت. خواب دیدم انگشتری را که سید همیشه دستش می­‌کرد، افتاده است روی تخت مجاور و من خیره خیره دارم به انگشتر نگاه می­‌کنم. حس خوبی بود.

انگار نگاه به آن انگشتر آرامش را در سراسر وجودم تکثیر می‌­کرد. حسی شبیه اینکه کسی تو را در آغوش بگیرد و آرامت کند.

پلک هم نمی­زدم. چشمانم فقط و فقط محو انگشتر بود که از خواب پریدم.

با اینکه نمناک بودن پلک­‌هایم را حس می­‌کردم، اما انگار آن آرامش توی خواب هنوز با من بود. آرامشی که دلتنگی غربت و فراق سیدمجتبی را برایم قابل تحمل کرده بود.

حس می­‌کردم سیدمجتبی کنارم حضور دارد و مرا نگاه می­‌کند. بی­قراری‌­هایم آرام گرفته بود. آن التهاب و دلتنگی قبل را نداشتم.

سید حتی بعد از شهادتش هم حق رفاقت را برایم ادا کرده و مرا از دلتنگی زندگی در شهر غریب نجات داده بود. زیر لبم گفتم: «ممنونم سیدمجتبی!»

راوی: امین اکبریان (دوست شهید)

منبع: کتاب سید زنده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا