در گرماگرم انتخابات مجلس شورای اسلامی، دزفول حال و هوای دیگری داشت. از پوسترهای چسبیده به در و دیوار که چهره ی شهر را از ریخت و قیافه انداخته بود تا مجالس پرسش و پاسخی که در گوشه و کنار شهر برگزار میشد.
در جلسه ی پرسش و پاسخ یکی از نامزدهای مجلس شورای اسلامی دزفول که از بچه های مسجد بود شرکت کرده بودیم. او دیدگاه ها و برنامه هایش را تبیین می کرد و دوستان هم مشغول پرسیدن سؤالات مختلف.
من و سید همکلاس بودیم و در دوره ی دبیرستان درس میخواندیم. آن روز سؤالی که سیدمجتبی پرسید برایم جالب و قابل تأمل بود. سید روی برگه نوشت: «نظر و دیدگاه شما درخصوص مسئله ی ولایت مطلقه ی فقیه چیست و موضع شما نسبت به رهبری و فرمایشات ایشان چگونه است؟!»
این در حالی بود که خودِ من هنوز ولایت فقیه را در حد همان نام ظاهری اش می شناختم و اطلاعات گسترده ای در خصوص آن نداشتم! اما در طول سالهای رفاقت با سیدمجتبی فهمیده بودم که مسئله ی ولایت و تبعیت از ولی فقیه و رهبری انقلاب برایش خیلی اهمیت دارد و یکی از شاخصه های مهم زندگی و عملکرد سید را تشکیل میدهد.
مسئله ی ولایت فقیه، از همان سالهای نوجوانی در وجود سید ریشه دوانده بود و در اوج جوانی اش، ولایت شده بود درخت تنومدی از اعتقاداتش؛ درختی که تنه اش را هیچ تبری حریف نبود[۱]!
[۱] – سید در آخرین ثانیه های حیاتش و در وصیتنامه اش هم نوشته بود: «گوش به فرمان ولی زمان باشید و از امام خامنه ای پشتیبانی کنید که اگر بجز این کردید در زیانید!» ولایت پذیری یک ویژگی نوپا در سیدمجتبی نبود. خصوصیتی بود که سالهای سال در وجودش، پرورش و تکامل یافته بود و با شهادتش به اوج خود رسید.
راوی: سید عیسی آهوقلندری(دوست)