
اینجا محل شهادت سید مجتبی است.
محل عروج، باند پرواز، نقطه رهایی، ریختن پاکترین قطره خون برای دیدار یار و محبوب و مولا!
اینجا، روستای «زیتان» در جنوب حلب سوریه، پشت دیوار قبرستان و کنار کانال آبی که سید و دوستاناش برای پیدا کردن پل روی آن و اطمینان از نداشتن تله انفجاری به کمین دشمن میخورند و روزی سید میشود اولین شهید گردان فجر در عملیات آزادسازی روستای «زیتان!»
عملیاتی که شب ۱۶ آذر ماه سال ۹۶ با هدف تصرف روستای «زیتان» و بعد تصرف روستای «الزربه» صورت میگیرد.
این دو روستا موقعیت جغرافیایی استراتژیکی برای جبهه النصره داشتند. در واقع، شاهرگهای حیاتی تغذیه این نیروها محسوب شده و با تصرف آنها، امکان تسلط بر جاده ارتباطی النصره با داعش فراهم میشود.
تصرف زیتان به برکت قهرمانی و جان فشانی سیدمجتبی و دوستاناش میسر و پس از آن امکان آزادسازی دو شهر بزرگ شیعهنشین سوریه آغاز میشود. شهرهایی که در مظلومیت تمام بیش از ۵ سال در محاصره دشمن هستند.
آری برادر؛ پیروزی در راه خدا جز با فدا کردن خون به دست نمیآید. جز با تقدیم خوبترینها و به قربانی بردن بهترینها میسر نیست.
در پای این دیوار، مردی آسمانی میشود که چشماناش هیچگاه گناه نکرد و نامحرم ندید. چشمانی که شبها بیدار بود و پاسداری میداد. پاسداری از حریمها و حرمها، پاسداری از آبرو و دین، پاسداری از مِلک و مَلک، پاسداری از اسلام!
تحمل بیخوابی میدید برای دیگران، برای مردم، برای اسلام، برای آبروی انقلاب، برای رضای خدا!
زباناش هیچگاه به بدگویی، دروغگویی، غیبت، دشنام، کنایه، زیرآبزنی و تهمت نچرخید. کم میگفت و اگر میگفت؛ نیک میگفت!
در پای این دیوار، دستها و پاهایی قرار میگیرند و به آرامش میرسند که عمری برای اعتلای اسلام، اعتلای انقلاب اسلامی و اعتلای انسان به حرکت درآمدند و هرگز خسته نشدند یا اگر خسته شدند؛ به روی خود نیاوردند.
استراحت و راحتی و تنبلی را بر خود حرام کردند تا به آرامش ابدی واقعی برسند؛ به دیدار محبوب بروند و گواهی بدهند سیدمجتبی در عمر با برکتاش چه کرده است.
این نقطه زمین از ابتدا در تقدیر سیدمجتبی نوشته شده بود و سالها به انتظارش نشست.
دوستان و همرزماناش، پس از شهادت، به اما و اگرهای زیادی میافتند. به حکم عقل، اما و اگرهایی که میتوانستند سیدمجتبی را زنده نگه دارند.
ای کاش از این مسیر نیامده بودیم …
ای کاهش زودتر پشت دیوار قبرستان میرفتیم …
ای کاش سید جلوتر و ما عقبتر بودیم …
ای کاش سید کمی میترسید و میخوابید …
ای کاش زودتر کمین را دیده بودیم و همان لحظه زیر باران گلوله میگرفتیمش …
ای کاش سید به عنوان تخریبچی شب عملیات مامور به گردان فجر نمیشد …
ای کاش، ای کاش، ای کاش
اما باید «ای کاشها» را رها کنیم. داستان این دیوار و این نقطه از زمین با خون سیدمجتبی، تاریخچهای به درازای تاریخ بشر دارد.
سیدمجتبی از روزی که به دنیا چشم باز کرد؛ دنبال این نقطه از زمین بود تا ماموریتاش را به اتمام برساند. نه بهتر است بگوییم ماموریت جدیدی آغاز کند …
سید زنده است و هنوز در میان ما مشغول پاسداری و گشتزنی است تا ایمان دوستی نلرزد، آبروی مومنی نریزد و آه مظلومی بی یاور نماند.