خاطره: حیفه این ایستگاه صلواتی تعطیل بشه
دوندگیهای سیدمجتبی برای به غلتک افتادن ایستگاه صلواتی شهیدآباد
ایستگاه صلواتی را بچههای یکی از مساجد در شهیدآباد راه انداخته بودند و در گرمای طاقت فرسای دزفول، شربت و آب میدادند دست مردم و در سرما هم گهگاهی چای داغ.
چون فقط نیروهای یکی از پایگاهها آنجا را میچرخاندند، فشار کار افتاده بود روی تعدادی از افراد و گاهی به دلیل کثرت کارهایشان، ایستگاه صلواتی تعطیل میشد.
وقتی سیدمجتبی متوجه موضوع شد، گفت: «حیفه این ایستگاه صلواتی تعطیل بشه! کار قشنگیه که بچههای مساجد بیان اینجا و از مردم پذیرایی کنن! باید برنامهریزی کنیم و هر هفته بچههای یکی از پایگاهها بیان و اینجا رو اداره کنن! بحث مالیاش رو هم خودم حل میکنم!» و بلافاصله هم پیگیر ماجرا شد.
در نهایت، قصه به اینجا ختم شد که هر هفته نیروهای یکی از مساجد در شهیدآباد حاضر میشدند و با امکاناتی که سید برایشان مهیا کرده بود، ایستگاه صلواتی را سرپا نگه میداشتند.
ویژگی بارز سید همین بود. وقتی کاری را شروع میکرد تا به بهترین نحو به سرانجام نمیرساند، کوتاه نمیآمد.
کار ایستگاه صلواتی هم با دوندگیهای سیدمجتبی بود که روی غلتک افتاد.
راوی: محمدباقر امینراد (دوست شهید)
منبع: کتاب «سید زنده است»
عکس کاور: سایت دزمهراب؛ روز تشییع شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی