کرامات سید: وقتی خودش مشغول بستهبندی لوازم التحریر بچهها شد
با نظر و عنایت سید از بلاتکلیفی درآمدیم
تصمیم گرفتیم که امسال هم مثل سال گذشته از دوستان و آشنایان مبالغی را جمعآوری کرده و برای تعدادی از خانوادههای نیازمند لوازم التحریر تهیه کنیم.
پیشنهاد دادم که امسال این کار خیر را به نیت سیدمجتبی انجام داده و تصاویر سید را هم در بستههای لوازم التحریر قرار دهیم؛ اما بعضی از دوستان مخالف این کار بودند و نظرشان این بود که فقط به نیت سید و بدون قرار دادن عکس او این کار انجام شود.
بین دوراهی مانده بودم که کدام راه مناسبتراست تا اینکه دو ـ سه روز قبل از تقسیم بستههای لوازم التحریر با نظر و عنایت سید از بلاتکلیفی درآمدیم.
سیدمجتبی در اتاق عملیات نشسته بود و مشغول بستهبندی لوازم التحریر بود.
گفتم: «آقا سید! داری چیکار میکنی؟!»
گفت: «دارم برای خونوادههای نیازمند لوازم التحریر بستهبندی میکنم. زود باش تو هم بیا کمک کن تا کار رو سریع جمع کنیم و برسونیم دست صاحبش!»
این را گفت و دوباره مشغول کار شد و من از خواب بیدار شدم.
یقین کردم که سید شاهد و ناظر بر ماجرا است. البته باید این موضوع را خیلی زودتر متوجه میشدم.
از همان زمان که وقتی برای جمعآوری پول به دوستان پیامک زدم، مبلغی بیش از حد انتظار جمعآوری شد و هربار که خرید میکردیم، هنوز هم ته حساب مبلغی باقی میماند.
قصهی خوابی را که دیده بودم برای دوستان تعریف کردم. بچهها نظرشان تغییر کرد و قرار شد عکسهایی از سید را هم درون بستههای لوازم التحریر قرار دهیم.
بستههای لوازم التحریر مزین به تصاویر سید مجتبی وقتی به دست کودکان میرسید، در تلفیق لبخند کودکان و لبخند سید، صحنههای زیبایی رقم میخورد.
منبع: کتاب «سید زنده است»
راوی: محمد (بسیجی)