حاج صادق آهنگران از سید مجتبی می گوید ( قسمت اول )
خاطرات حاج صادق آهنگران از شهیدمدافع حرم سیدمجتبی ابوالقاسمی
در گفتگوهایی که با هم داشتیم، همیشه احساس می¬کردم که سید پتانسیل¬ها و ظرفیت¬هایی دارد که به زبان نمی¬آورد؛ بارها و بارها در خلال حرف زدن¬هایمان به این واقعیت پی می¬بردم که درجه¬ی بالای اخلاص سیدمجتبی موجب می¬شود در خصوص برخی کارها و توانمندی¬هایش حرف نزند، مگر اینکه در خصوص موضوعی از او سؤالی می¬پرسیدم؛ وگرنه اینکه شخصاً بخواهد برایم از خودش حرف بزند، به ندرت اتفاق می¬افتاد. حس می¬کردم از آن جمله آدم¬هاست که حتی وقتی با او مأنوس هم می¬شوی باز کمتر برایت زبان باز می¬کند و سکوتش از کلامش یک سروگردن بالاتر است.
خلق و خوی سیدمجتبی، برای من یادآور خلق خوی بچه¬هایی بود که در هشت سال دفاع مقدس با آنان محشور بودم و عمدتاً هم به شهادت رسیدند. خلق و خویی که امروزه کمتر در بین آدم¬ها می¬شود پیدا کرد. سادگی¬اش! صفایش! سکوتش! محجوبیتش! مظلومیتش! آرامشش! لبخندش! همه و همه¬ از شاخصه¬هایی بود که وقتی یکجا جمع می¬شد برایم تصویر شهدا را تداعی می¬کرد. سیدمجتبی را نمی¬شد به سادگی کشف کرد. همه¬ی توانمندی¬ها و خدماتش را پشت دیوار قطور اخلاصش پنهان کرده بود و حتی انس و الفتی هم که بینمان شکل گرفته بود، کمتر قدرتی به من می¬داد برای اینکه شخصیت سیدمجتبی را به طور کامل بشناسم! سید برایم مصداقی بود از «مَجهولونَ فِی الارضِ و مَعروفونَ فِی السَّماء»