تو در تشییع من شرکت میکنی
روایتی از ضمیر آگاه شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی
مداح خوش صدایی بود، اما فقط برای خودش زمزمه میکرد. گاهی گوشه ای می نشست و برای خودش دم میگرفت و من هم آرام وارد خلوتش می شدم تا جاییکه صدایش را به وضوح بشنوم. سوز غریبی در صدایش بود؛ سوزی که در اندک زمانی، دل آدم را شعله ور میکرد.
یک روز در خلوتش سرک کشیده و گفتم: «آقاسید! شهید که شدم، میای تو مراسمم مداحی کنی؟!» خندید و سری تکان داد و گفت: «عادل! بدون این تویی که تو مراسم من شرکت میکنی!» گفتم: «چقدره خسیس! یعنی به حرمت این رفاقت حاضر نیستی نیم ساعت برام بخونی؟ اصلاً حالا که اینطور شد باید بهم قول بدی که تو مراسم تشییع من مداحی کنی.» ساکت بود و کم حرف. فقط لبخند زد. گفتم: «دِ قول بده دیگه!» گفت: «بس کن دیگه عادل! جوابت همونیه که گفتم! تو میای تو مراسم تشییع من شرکت میکنی، نه من!»
راوی: عادل شاه محمدی(هم رزم)
منبع: کتاب سید زنده است