استخاره
روایت نیم نگاهی از سید مجتبی
اربعین شهادت سیدمجتبی نزدیک بود. درد فراق سید، دردی نبود که با گذشت چهل روز بشود به آن عادت کرد. آتشی نبود که به این راحتی در دلهایمان سرد شود. داغی نبود که با گذشت زمان از سوز بیفتد.
بچه ها در تکاپوی اجرای مراسم اربعین سید بودند و هر کس به نوعی پیگیر انجام کاری بود. هر کس میخواست در مراسم سهمی هرچند کوچک داشته باشد تا شاید دلش اندکی تسلی یابد.
برنامه های متنوعی در نظر گرفته بودیم. از سخنرانی و مداحی تا پخش تصاویر و کلیپهای مختلف. یکی از برنامه هایی که تدارک دیده بودیم، تولید و پخش کلیپی بود به نام «فرمانده». از نوشتن سناریو تا فیلمبرداری و میکس و مونتاژ را خودمان باید انجام میدادیم و در مجموع کار سادهای نبود.
کار را شروع کردیم و به یاری خدا و نظر لطف سیدمجتبی، مراحل کار به خوبی پیش میرفت. به مرحله ای از فیلمبرداری رسیدیم که بازیگر نقش سیدمجتبی، باید قرآن را باز میکرد و بعد برگهای را لای صفحات قرآن میگذاشت. برگهای که روی آن شعار همیشگی سیدمجتبی نوشته شده بود: «شرمنده ام که از غم زینب نمُرده ام»
مهم نبود بازیگر نقش سید، آن برگه را لای کدامیک از صفحات قرآن بگذارد. با خودمان گفتیم به نیت قصه ی شهادت سیدمجتبی، قرآن را باز کنیم و هر صفحه ای که آمد، همان را در سکانس مربوطه قرار دهیم. قرآن را برداشتم. حمد و سورهای خواندم و به همان نیت گشودم. چشمم که به آیات آن صفحه افتاد، بغض گلویم را گرفت. سوره توبه بود و روایت مبارزه با کفار و مشرکین و چقدر روایتش شبیه قصه ی شهادت سید بود. حال و هوای بچه ها تغییر کرد. این آیات نشانهای بود از حضور سید، از اینکه ما را میبیند و هوای دلهایمان را دارد. با بغض و اشکی که مهمانمان شده بود، سکانس مورد نظر را ضبط کردیم. وقتی در مراسم اربعین سید، کلیپ فرمانده پخش شد، بچه ها با دیدن آن سکانس، جور دیگری میگریستند.
راوی: علی وفادار
منبع : کتاب سید زنده است