سیدمجتبی ابوالقاسمی
-
خاطره
مُچ گیری ممنوع
مُچ گیری ممنوع روایتی از دست گیری های سید مجتبی در حال گشت زنی در کوچه پس کوچه های شهر…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
نگویید سیدمجتبی حیف بود . . .
اوایل شهادت سید، به دلیل اینکه واقعاً یک نیروی ولایی کارآمد و کاربلدِ عملیاتی و فرهنگی را از دست…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
آن شب سرد
شب از نیمه گذشته بود و در اوج سرمای استخوان سوز شبهای دزفول، با ماشین مشغول گشتزنی بودیم که…
بیشتر بخوانید » -
معرفی کتاب
«راه روشن» رونمایی شد
«راه روشن» رونمایی شد کتاب «راه روشن» به قلم آقای علی گل آرا رونمایی شد «راه روشن » مقایسه ابعاد…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
راز آن دسته گل
راز آن دسته گل سید مجتبی پس از شهادت در مراسم عقد چه کسی شرکت کرد؟ یکی از دوستان…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
ولایتمدار
در گرماگرم انتخابات مجلس شورای اسلامی، دزفول حال و هوای دیگری داشت. از پوسترهای چسبیده به در و دیوار…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
روایت خوابی که همرزم سیدمجتبی چند روز قبل از شهادتش دید
شبی خواب دیدم که من و سیدمجتبی روی یک تپه ی مرتفع ایستاده ایم. تپه ای که مُشرف بود به…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
هنوز هیچ کاری نکرده ام
هنوز هیچ کاری نکرده ام روایتی از دغدغه های شهید ابوالقاسمی در خصوص ایام محرم چند روزی می شد…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
تو در تشییع من شرکت میکنی
تو در تشییع من شرکت میکنی روایتی از ضمیر آگاه شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی مداح خوش صدایی بود، اما فقط برای…
بیشتر بخوانید » -
خاطره
باشگاه
باشگاه روایت باشگاه رفتن شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی فاصله گرفتن از ورزش باستانی کم کم داشت بدنش را ضعیف…
بیشتر بخوانید »