خاطره
-
عمو مجتبی و خوراکیهایش در اردوی راهیان نور
برای اردوی راهیان نور آمده بودیم سمت جنوب و در پادگان شهید زینالدین اسکان داشتیم. خوشحال بودم. با خودم گفتم:…
بیشتر بخوانید » -
این سبک نوحه که میخونی جالب نیست
حراست نماز جمعهی آن هفته، با بچههای حوزه حمزه سیدالشهداء بود و سید هم به عنوان مسئول عملیات حوزه، مسئولیت…
بیشتر بخوانید » -
تو مرد ترک کردن باش، من خودم کمکت میکنم
نیمههای شب با بچههای مسجد قبا مشغول گشتزنی در شهر بودیم که در خیابانهای اطراف بیمارستان یا زهرا(س)، به فردی…
بیشتر بخوانید » -
در پناه قرآن برو؛ خاطرهای تکاندهنده از معجزه کلام شهید سید مجتبی ابوالقاسمی
با صدای زنگ تلفن، نگاهم را دوختم روی صفحهی گوشی و همزمان لبخند نشست روی لبهایم. چه به موقع! با…
بیشتر بخوانید » -
واسطه خیر
چندین بار اتفاق افتاده است که وقتی عصرهای پنجشنبه، کنار مزار سید نشستهایم، افرادی میآیند و شکلات بستهبندی شده و…
بیشتر بخوانید » -
پس تو خبر نداری!
هفتهی دفاع مقدس بود و در پارک رسالت نمایشگاهی برپا کرده بودیم. سرگرم انجام کارها بودم که سیدمجتبی صدایم کرد…
بیشتر بخوانید » -
بیت المال برای استفاده شخصی نیست
سیدمجتبی از من خواسته بود که یک محبث رایانهای را به او آموزش دهم. قرار گذاشتیم و ساعتی را مشخص…
بیشتر بخوانید » -
من یک نفرم
من یک نفرم روایت نذری گرفتن سیدمجتبی در ماه رمضان مراسم احیای شب ۲۷ ماه مبارک رمضان در مسجد ابوالفضل…
بیشتر بخوانید » -
مُچ گیری ممنوع
مُچ گیری ممنوع روایتی از دست گیری های سید مجتبی در حال گشت زنی در کوچه پس کوچه های شهر…
بیشتر بخوانید » -
نگویید سیدمجتبی حیف بود . . .
اوایل شهادت سید، به دلیل اینکه واقعاً یک نیروی ولایی کارآمد و کاربلدِ عملیاتی و فرهنگی را از دست…
بیشتر بخوانید »