در پناه قرآن برو؛ خاطرهای تکاندهنده از معجزه کلام شهید سید مجتبی ابوالقاسمی
با صدای زنگ تلفن، نگاهم را دوختم روی صفحهی گوشی و همزمان لبخند نشست روی لبهایم. چه به موقع! با…
واسطه خیر
چندین بار اتفاق افتاده است که وقتی عصرهای پنجشنبه، کنار مزار سید نشستهایم، افرادی میآیند و شکلات بستهبندی شده و…
پس تو خبر نداری!
هفتهی دفاع مقدس بود و در پارک رسالت نمایشگاهی برپا کرده بودیم. سرگرم انجام کارها بودم که سیدمجتبی صدایم کرد…
بیت المال برای استفاده شخصی نیست
سیدمجتبی از من خواسته بود که یک محبث رایانهای را به او آموزش دهم. قرار گذاشتیم و ساعتی را مشخص…
من یک نفرم
من یک نفرم روایت نذری گرفتن سیدمجتبی در ماه رمضان مراسم احیای شب ۲۷ ماه مبارک رمضان در مسجد ابوالفضل…
مُچ گیری ممنوع
مُچ گیری ممنوع روایتی از دست گیری های سید مجتبی در حال گشت زنی در کوچه پس کوچه های شهر…
نگویید سیدمجتبی حیف بود . . .
اوایل شهادت سید، به دلیل اینکه واقعاً یک نیروی ولایی کارآمد و کاربلدِ عملیاتی و فرهنگی را از دست…
وقتی که سید نجاتمان داد
وقتی که سید نجاتمان داد روایتی از عنایت شهید ابوالقاسمی به یک گروه نمایش حدود دو ماه می شد…
سوریه به اسرائیل نزدیکتر است…
سوریه به اسرائیل نزدیکتر است… روایتی از اندیشه و نگاه سید مجتبی به مسئله دفاع از حرم با سیدمجتبی نشسته…
آن شب سرد
شب از نیمه گذشته بود و در اوج سرمای استخوان سوز شبهای دزفول، با ماشین مشغول گشتزنی بودیم که…